همه چی درهمه از عشق بگیر تا جک و کلکل یه روز با یکی از فامیلا رفتم بیرون ماشین مال ما بود ولی اون رانندگی می کرد هم اون کار داشت هم من. گفتم با هم بریم کارامونو راه بندازیم همین جوری داشت رانندگی می کرد یهو یه پسر بچه ی شیطون عین کانگرو پرید جلو ماشین اون بنده خدا هم عصبانی شد به پسره گفت کـــــــــــره خر!منم یهو از دهنم یه چیزی پرید که کاش نمی پرید! بلافاصله برداشتم گفتم خودتی !!!!!!! اونم کم نیاورد گفت با تو هم هستم!!!!! اووووووووف قرمز کره بودمااااا.......گلبولای سفیدم غشیده بودن اثن عز خجالت
عاقا پدرجان بنده امر فرمودن برو فلان روستا یکی از دوستامون یه مقدار وسیله داره براش بیار تا شهر و چند تا کار دیگه که باید انجام میدادم منم رفتم با اون بنده خدا داشتم صحبت میکردم یه توله سگی داشتن خیلی پارس میکرد منم خیلی سنگین و رنگین و متین به سبک مهران مدیری (سریال باغ مظفر) به توله سگه گفتم لال شو هاپو توله سگه هم کاملا ساکت شد و ما هم کارامونو انجام دادیم رفتیم پی زندگیمون دو روز بعد یارو زنگ زده به پدرجان گفته سگمون دو روزه پارس نمیکنه به پسرت بگو بیاد دوباره باهاش صحبت کنه که پارس کنه حالا شما خودت تصور کن این خانواده و ایل و تبار دنبال سوژه منو حالا وژدانن تو این دنیا به این بزرگی فقط همین سگه باید حرف گوش کن از آب دربیاد نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدیدنظر یادتون نررررررره اگه مطلب خوب و جالبیم داشتین برام ایمیل کنین آخرین مطالب نويسندگان پيوندها
تبادل لینک
هوشمند
|
|||||||||||||||||
|